۱۳۸۹ آذر ۱۵, دوشنبه

ذهن درگیر


بالاخره بعد از تلاش های مذبوحانه اینجانب برای دیدن یک فیلم خوب ایرانی، موفق شدم فیلم دعوت به کارگردانی ابراهیم حاتمی کیا رو ببینم. نمی خواستم بیام دوباره تو این پست هم از فیلم و سینما حرف بزنم. بیشتر می خواستم ذهنمو که داره منفجر میشه خالی کنم. کلی چیزها بودن توی ذهنم که گاهی می اومدن و می رفتن، حالا با دیدن این فیلم امشب دوباره همشون اومدن جلو چشمم.
اینکه آدم ها واسه چی بچه دار میشن؟ می دونن؟ لازمه که بدونن؟ اصلا دلیل عقلی میشه واسه اینکار پیدا کرد؟
اینکه وقتی ناخواسته بچه دار میشی باید اونو یه هدیه! بدونی؟ یا یه حماقت؟ باید جلوی حماقتت رو بگیری؟ یا نباید یه حماقت دیگه مرتکب بشی؟
اینکه این آدم های بدبخت بیچاره چرا بچه دار میشن؟ چرا نمی فهمن؟ چرا گاهی فکر می کنن هرآنکس که دندان دهد نان دهد؟ چرا هیچ کس نمی گه هر آنکس که دندان دهد، عقل هم دهد؟
اینکه چرا مردها وقتی می خوان برن سراغ یه زن دیگه، قبلی رو توجیه نمی کنن؟ خلاصش نمی کنن؟ چرا دولا دولا شتر سواری می کنن؟ می دونم که مردها زنشون رو دوست دارن ولی به خاطر طبیعتشون میرن دنبال تنوع ولی خب پس دیگه چرا می ترسن؟ چرا پای غریزه اشون نمی ایستن؟ بعد هم خب فقط که غریزه مردها نیست، زنها هم مطابق غریزه شون دوتاشون در یک اقلیم نگنجند.
اینکه آیا زنی که صیغه یک مرد زن دار میشه مقصره؟ آیا باید عذاب وجدان داشته باشه؟ اصلا مگه تقصیر اونه؟ اون نباشه یکی دیگه ولی خب شاید اگه همه اینجوری فکر نکنن، اگه همه به عذاب وجدان فکر کنن بهتر باشه،شاید راه مهار این غریزه خدادادیه مردها همینه اصلا. اینه که زنها نگن به ما چه؟ ما نباشیم یکی دیگه...اصلا باید مهار بشه؟؟
و از همه اینها بدتر، اون سوالی که همیشه ته ذهنم بوده و هست و خواهد بود، مگه نه اینکه عشق گاهی وقتها یک لحظه اتفاق میفته، مگه نه اینکه دوست داشتن منطق و عقل سرش نمیشه، مگه نه اینکه این روابط دو دو تا چهار تا نداره؟ خب اگر یک زن یا مرد متاهلی بعد از سالها تاهل دوباره عاشق شد چی؟
می دونم اینها همه سواله و یک مثنوی جواب برای اینها هست و ساعت ها بحث...اما من الان ذهنم واسه نگه داشتن همه اینها اصلا جا نداشت. فعلا خالیشون کردم تا بعدا یکی یکی بحث کنم در موردشون.
اما مهم تر از همه اینکه منظورم از فیلم خوب، این بود. یه فیلم که وقتی تموم میشه تازه شروع میشه. می میرم برای فیلم ها و کتابها و آدم هایی که مغز آدمو درگیر کنند، که خواب راحتو ازت بگیرند. از این درگیری های ذهنی لذت می برم. از بحث کردن در موردشون، از اینکه بتونم از زوایای مختلف بهشون نگاه کنم. واسه همین این فیلم رو دوست داشتم. و به نظرم بازی گوهر خیراندیش کنار بازی های خوب دیگه ای که بود یه سر وگردن از همه بالاتر بود.

۵ نظر:

  1. هیوا، گیزل جون
    "" از همه اینها بدتر، اون سوالی که همیشه ته ذهنم بوده و هست و خواهد بود، مگه نه اینکه عشق گاهی وقتها یک لحظه اتفاق میفته، مگه نه اینکه دوست داشتن منطق و عقل سرش نمیشه، مگه نه اینکه این روابط دو دو تا چهار تا نداره؟ خب اگر یک زن یا مرد متاهلی بعد از سالها تاهل دوباره عاشق شد چی؟""
    میخواستم بگم این چیزا که گفتی عشق نیست، عشق یک لحظه اتفاق نمیفته، آدم نمیتونه عاشق یک مرد خیانتکار بشه. عشق واقعی فقط برای افرادی میتونه ایجاد شه که لیاقتشو داشته باشن. پس عشق توجیه خوبی برای هوس بازی نیست. تو هنوز جوونی و جویای نام. آنچه من در خشت خام میبینم تو در آینه میبینی

    پاسخحذف
  2. ای بزرگ، ای پیر فرزانه
    خب من نفهمیدم منظورتو، الان مرد خیانتکار کیه این وسط؟ کیه؟ کیه؟

    پاسخحذف
  3. اولا که مرد ها غلط می کنن که زنشون رو دوست دارن ولی به خاطر طبیعتشون می رن دنبال تنوع.
    دوما زنایی که تن به زن صیغه ای یا دوم بودن می دهند هم باز غلط می کنن. خدا سرشون زن سوم بیاره ببینم چه حالی می شن.
    سوما اینکه حتی اگه عشق هم پیش اومد، ما آدم هستیم و وظیفه داریم که آدم باشیم، این وسط باید فداکاری کرد. مثلا یه زن رو فرض کن که عاشق یه مرد زن دار می شه، اگه آدم باشه به خاطر زن و بچه های اون مرد و حتی خود اون مرد خودشو کنار می کشه. در مورد مرد هم همینطور. حتی اگه زن شوهر دار هم عاشق بشه باید فداکاری کنه واسه خانواده. حالا قضیه زنگسار و این حرفا رو اگه ازش بگذریم ....
    خلاصه اینکه آدم ها اگه یک مقدار دورتر از شکمشون رو ببینند و بفهمن که حیوان نیستند و عشق همش به رسیدن نیست فکر کنم دنیا گلستان می شه. آخه کی گفته که تا عاشق شدی باید .... !!!! آخه عشق که همش ... !!!! آخه به چه زبونی بگم عشق یعنی چیزی که آدم رو می رسونه به یه پله بالاتر نه یه احساس لذت زودگذر. خلاصه هیوا جون من تو این زمینه ها اصلا اعصا ب ندارما!
    در مورد بچه هم فکر نکنم کشتن بچه ناخواسته درست باشه، حتما خدا خواسته که اومده. ما حق گرفتن حیات رو ازش نداریم. ولی کلا موافقم که آدم اول باید فکر کنه که چرا می خواد بچه دار بشه، آیا شرایط رو داره یا نه، بعد دست به کار بشه.

    آها یه چیز دیگه، این حرفایی که زدم این معنی رو نمیده که مثلا اگه همش آدمی در رنج هست باید در این رنج بسوزه و تغییر ایجاد نکنه. ولی اول باید تکلیفشون رو با اولی روشن کنه. اگه واقعا نمیشه زندگی کرد از هم جدا بشن بعد بران سراغ یکی دیگه!

    پاسخحذف
  4. ey baba, man ke kheili vazeh va mobarhan goftam...
    be aghideye bandeye haghir, inke yek zan va mard moteahel ashegh beshan ma'na nadare. yani mardi ke hazere be hamsaresh ke nesbat behesh TA"HOD dare, khianat kone va bere soraghe ye zan dige aslan layeghe hich eshghi nist. baba eshgham be hamin sadegia nist ke.eshgh ro mishe be fardi dasht ke ye hadeaghalaii ro dashte bashe, eshgh maghooleie pichideii
    aksar e in eshgha faghat yek havase ya az rooye tanhaii ya dalaiele dige, alaki nemigamaa :P

    پاسخحذف
  5. با سلام حضور همه ي دوستان علاقه مند به مقوله ي داستان و نقد داستاني

    اين بار با يك طرح متفاوت و ساختار شكن.

    منتظر نظرات ارزشمند و سازنده ي شما دوست عزيز هستم.

    [گل]

    پاسخحذف